سفارش تبلیغ
صبا ویژن


همسنگرم کجایی!

شهید قنبر امانی

با آمبولانسی که آرم هلال احمر داشت از این منطقه به آن منطقه می‌رفتم. روی شیشه‌ی عقبش نوشته بودم: «همسنگرم کجایی.» دو شبانه روز نخوابیده بودم. در جاده‌ی اندیمشک به دهلران، نرسیده به دشت عباس خوابم گرفت. کنار جاده پارک کردم و توی ماشین خوابیدم. نمی‌دانم چه مدت خوابم برد که با صدای شیشه‌ی ماشین بیدار شدم. چوپان عشایری از اهالی کرمانشاه بود که در زمستان دام‌های خود را این اطراف می‌آورد. گفت: «آقا، خیلی وقت است، دنبال شما می‌گردم.» گفتم: «برای چی؟» گفت:‌ «دنبالم بیا» او با موتور و من پشت سرش حرکت کردم. رفتیم تا به عین خوش رسیدیم. توی جاده‌ی خاکی پیچید. حدود سه کیلومتر پیش رفتیم. کنار تپه‌ی کوچک خاک ایستاد. خاک‌ها را کنار زد. دو شهید، آرام کنار هم خوابیده بودند. تازه فهمیدم آن بی خوابی و آن خواب بی‌جا نبوده است. پرسیدم: «چی شد سراغ من آمدی؟» گفت: «پشت ماشین را خواندم.»

شادی روح امام و شهدا صلوات



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: