سفارش تبلیغ
صبا ویژن


بسم رب الزهرا

شهادت

 

# در عربده سکوت
و فریاد خاموشی
می شود تلاطم دلی را درتلالو چشمان انتظار دید
و در جوششی که گاه و بیگاه به گوشی چشمی می زند
#دیشب مشق فریاد نوشتم
و برای تنهاییم حرف زدم
امشب عقده ها برایم لالایی می خوانند و غروب را ترجمه می کنند
# در قاموس لغت
همه چیز بجز عشق سیاه و سفید است
عشق رنگین ترین کلمه است
و رنگ عشق را می شود در هر کجا دید
در شکوفه غنچه ای...
در نگاه مادری به نوزاد...

... در نگاه عطش پسری
در زبان خشکیده تر پدری
در قطعه های بدنی که باید پدر شمارشان کند
در حنجر ششماهه ای
و برسر بی تنی....
وبر پیشانی یک بسیجی
# لابه لای کیسه های شنی چند دریا تلاطم دارند
چند گلستان می خندند
و چند پروانه عاشورا را نقاشی می کنند
# نسیم، دم و باز دم خاکی پوش است
ماه، چهره سوخته ایست شبنم زده
و شکوفه، تبسم لبانیست کویر دویده

# شبی که ماه عشوه کند؛ شب نماندن است
شبی که شرم نگاهها بر زمین می بارد
فریاد ها عین آرامشند
و قلب ها بی صدا تر می تپند
چشمها نگاهی را منتظرند
و پیشانی ها بوسه ای داغ را

 

# امشب شب آشتی آغوشهاست
و آشنایی گونه ها
شب خنده های بارانی
وعده های شفاعت
آنانرا که نرفتن بود بهارتر و آنان را که نماندن بود سبک ت
عاقل را تاب نرفتنیست ............. که عاشق را تاب نماندن.........

 

# آشنایی چه طعمی داشت و تفاهم چه زیبا می نمود
امروز اما، هیچ کس به زبان آنان آشنا نیست
چهره هاشان را جز چارچوب قاب نمی شناسد
کلامشان بر زمین مانده است
و وصیتشان در حسرت چشمهای زمانه خاک می خورد
باز مانده هاشان با حرف غریبه اند
و خاطره هاشان را خاک می کنند
نگاه آنان به ما همان نگاهشان به اجنبیست...
# او دلش می خواهد حرف بزند
اما عقده گرمی گلویش را می فشارد
نگاهش می لرزد و تلاطم دارد
... من موج زدن اشکهایش را دید
.....
# او شیمایی است
فکه را دیده است
و شلمچه را وجب کرده
او دلش می خواهد که ما ادم بشویم و درست فکر کنیم
او نمی تواند آلبوم عکسش را نگاه کند
و همیشه وسط خاطره هایش ساکت می شود
تا به حال یک خاطره را کامل نگفته است
# .... او از ما نفرت دارد ولی به زبان نمی آورد
او شاید چندی بعد مسافر شود و به خاطرهایش بپیوندد ...
# ترس سر تا پای من است
ترس افسوسی که باز ناخوانده به دل می زند
ترس حسرت این که چشمام پر شرمی را قاب بگیرد
ترس تنهایی من و قاب ....... ترس تکرار داستان آفتاب
ترس ماندن و نرفتن ترس سکوت
ترس فراموشی و خیانت ترس طاغوت
ترس بی رنگی غروب من
ترس ماندنی رنگین و رفتنی سیاه و سفید
حال این که ماندنی سیاه و سفید باید و رفتنی رنگین
تا نوازشت کنند گرمی دستانی آشنا
و تکرار شود ندای
فتبارک احسن الخالقین



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: