سفارش تبلیغ
صبا ویژن


گفتگوی بیسیمی حاجی و سید
 

 

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد:
حاجی جان ! اروند طوفانی شده ، طناب رابط پاره شده ؛ بچٌه ها را آب برد .

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! آسمان دلها هم اینجا بد جوری ابری شده ، حال و هوای دل بچٌه ها هم طوفانی شده

و اصلاً تعریف نداره . سیم ارتباطی خیلی ها قطع شده ؛ امواج خروشان دنیا طلبی ، خیلی ها رو با خودش برده .

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! چند تا از غواص ها هنوز به اون ور اروند نرسیده ، قناسه زنهای عراقی ، خال ابرو  برایشان گذاشتند !

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! اینجا زیر آبزنها زیادند ، همونها که جبهه نرفتند و حزب اللهی شدند ! بیچاره ها هنوز فرق توپ فوتبال و با توپ مستقیم تانک نمی دانند ولی تا دلت بخواهد…

 

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! بچٌه ها درگیر شدند ، به توپخانه خودی بگو نقل و نبات هایش را رو سرِ بچٌه های خودی نریزد !

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! بعضی از بچٌه ها بد جوری در گیر دنیا شدند ، توپخانه خودی هم که معلوم نیست دست نفوذی هاست یا عناصر بدلی ! که به جای حمایت ، داره اونها را بیشتر دنیایی میکنه!

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! سه واحد جیش الشعبی وارد کارزار شده ، صدای هل هله صدامشان را می شنوی ؟ دارند جلو میآند و به مجروحا تیر خلاص می زنند .

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! آقا زاده های بندة زر و زور دنیا هم وارد کارزار دنیا طلبی شدند ! هر کدام از بچٌه ها که در مقابلشان مقاومت کند ، یا خانه نشین است ، یا …

 

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! بچه ها از شدت گلوله باران عراقی ها زمینگیر شده ، و نمی تونند از زمین کنده بشند !

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! مانتوها و روسری های کوتاه ، لباسهای چسبان هم در اینجا خیلی ها را زمینگیر کرده ، که حتی نمی توانند از خانه خارج شوند !

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! وجب به وجب فاو را دارند با گلوله تو پ و خمپاره می کوبند ، اینها کم بود هواپیما و هلی کوپتر ها هم اضافه شدند ، بدجوری داره ازمون تلفات می گیره .

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! دنیا طلبی و رفاه زدگی کم بود ، انواع و اقسام مفاسد اخلاقی هم به آن اضافه شده ، شمار تلفات از دستم خارج شده !

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
حاجی جان ! مجید و میثم و حسین ، پرواز کردند .

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! محمد و تقی و حسن هم رفتند رو مین دنیا…

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
بوی سیر میآد …گلوم داره می سوزه…

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
بوی تعفن بعضی ها در اومده ! اینجا هم نگاه های هرزه ، چشم ها را میسوزونه …
سیٌد جان ! بی خود نبود که می گفتی آدم شو تا لایق دیدار شوی ؛ موندن بعد از این میهمانی عذاب است ، عذاب.

حاجی ، حاجی ؛ سید :
حاجی جان دیگه گلوم نمی سوزه ، نفسم دیگه تنگ نیست.چه بوی خوشی میآد…

 

سیٌد ، سیٌد ؛ حاجی :
سیٌد جان ! اینجا هم هنوز می شود بوی خوش استنشاق کرد . اینجا هم هنوز می توان عاشق شد و عاشق ماند و لایق دیدار شد . هنوز پرچم در دست علی در اهتزازه ، هنوز هم می شود سبک بال شد ؛ فقط گلوله ها عوض شده ، فقط آدم
شدن مشکل شده ؛ فقط…

حاجی ، حاجی ؛ سیٌد :
عجب بوی خوشی میآد . حاجی جان ! نام رمز عملیات را که یادت هست؟! عجب
بوی خوشی میآد…السلام علیک یا زهرا(س)



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: