سفارش تبلیغ
صبا ویژن


با چشمای پر از اشک تو هم به اون میخندی ...
یه شب کنار سنگر
زیر سقف آسمون
میای پیش رفیقت
تو اون گلوله بارون
با اینکه زخمی شده
برات خالی میبنده
میگه من که چیزیم نیست
درد میکشه میخنده
چفیه رو ور میداری
زخم اونو میبندی
با چشمای پر از اشک
تو هم به اون میخندی
انگاری که میدونی
دیگه داره میپّره
دلت میگه که گلچین
داره اونو میبره


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: