سفارش تبلیغ
صبا ویژن


زن نه! شیرزن!!

خیلی ها اینطور فکر می کنن که تمام رزمندگان و فرماندهانی که تو جنگ بودن و حماسه خلق کردن، افرادی بودن که تو مجهزترین مراکز آموزش نظامی تعلیم دیده بودن و هم اینکه همه از تهران، قم ، اصفهان و... راهی مناطق شدن و اگه اونا نبودن کسی نبود یا نمی تونست از کشور دفاع کنه. تو شجاعت و کارایی این فرماندهان هیچکس شکی نداره ولی واقعا ظلمه که بخواهیم نقش مردم مرزنشین کشورمون رو تو دفاع کمرنگ نشون بدیم. اگه غیرت و شجاعت خیلی از مردم خوزستان، کرمانشاه، ایلام و ... و فرماندهانشون نبود، شاید اون آرزویی که صدام تو روزهای اول جنگ تو سرش داشت (فتح سه روزه تهران) به وقوع می پیوست و تا خیلی از مردم نقاط دیگه کشورمون از این حمله با خبر بشن و به منطقه برسن خیلی اتفاقات بدتری رخ می داد. امثال جهان آراها، بهنام محمدی ها، حشمت الله ورامینی ها و از همه مهمتر مردم عادی اون مناطق، نقش غیرقابل انکاری تو دفع متجاوزان داشتن. متن زیر شرح یکی از صدها رشادتی است که این بار نه توسط یک مرد، بلکه توسط یک شیرزن صورت گرفته که از زبون خود ایشون براتون نقل می کنم.


شیرزن گیلانغربی - خانم فرنگیس حیدرپور - قافله شهدانام: فرنگیس حیدرپور   
محل سکونت: روستای مرزی آوزین(از توابع گیلان غرب)


ششم یا هفتم مهر 59 بود. اون موقع 18 سال بیشتر نداشت که عراقیها به گیلانغرب حمله کردن ولی وقتی با مقاومت مردم تو همون ابتدای شهر مواجه شدن مجبورشدن عقب نشینی کنن. تو حین عقب نشینی به روستاشون می رسن و با مردم درگیر می شن و خیلی ها رو هم شهید می کنن. از اعضای خانواده شون هشت نفر (برادر، دایی، عمو، پسردایی، دختر دایی، دختر عمو و ...) شهید شده بودن. خشم و نفرت از عراقیها آرومش نمی گذاشت. کم نیست! هشت نفر از عزیزترین بستگانت جلوی چشمهات پرپر بشن. از تشییع جنازه که بر می گشت چند تا عراقی رو می بینه که از این فرصت استفاده کردن و برا پیدا کردن غذا دوباره به روستا برگشتن. دیگه نفرت و خشم امانش نمی ده. بدون هیچ سلاحی و فقط با یه تبر به اونا حمله می کنه. یکیشون رو همونجا و با همون تبر از بین می بره و اون یکی رو هم با تموم تجهیزاتش اسیر می کنه که بعدا به نیروهای ایرانی تحویل می ده. مابقی عراقیها که این ماجرا رو می بینن وحشت عجیبی تو دلشون می افته و از اونجا فرار می کنن....
الان 45 سالشه و 3 پسر و یه دختر داره. با همه این سختیها بازم تو تمام مدت جنگ، روستاش رو ترک نکرده و زیر توپ و تانک دشمن پا پس نکشیده. الانم که صحبت می کنه غیرت رو می تونی از حرفهاش درک کنی. ....: "به خاطر شهداء هیچ ناراحت و ناراضی نیستم. خانواده شهدا هم نگران نباشن چون شهدامون رو تو راه انقلاب و دفاع از میهن دادیم و الان هم میهمان علی(ع) اند. اونا زنده اند.... ایشالله نظاممون هم برقرار باشه..."



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شلمچه خلاصه عشق است و قطعهای از بهشت

به یاد شهید زارع صلوات

 

شلمچه خلاصه عشق است و قطعه‌ای از بهشت,
شلمچه
آینه‌ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش در آن می‌درخشد و دریچه‌ی آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد.
شلمچه تندیس زیبای عشق است که در میدان ایثار قد کشیده است.
شلمچه
شهر شهود و شهادت است.
شلمچه
مثنوی بلند ایثار است و فرودگاه عشق و عروجگاه دل. صحرای خشکی که دریای مواج خون و اشکهای عاشقانه در تربت پاکش دارد با قلب خونینی که هنوز زیبا و دلنواز می‌تپد و خون غیرت و مردانگی را در رگهای این دیار میدواند و حدیث بلند حیات با عزت را زمزمه میکند. زمین خاکی شلمچه, زیباتر از آبی آسمان است چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی است که برای وصال بی‌قرار بودند و از کوچه پس کوچه‌های منیت و مادیت رهیده و به شهر دلگشای معنویت و شهادت دل بستند.
آری!
شلمچه شاهنامه بلند شهادت است, دیوان عاشقی است, شعرهای سرخ, با واژه‌های خون, به وزن عشق و قافیه‌هایی از جنس قلب پاره پاره عاشقی و در قالب غزل عشق و مثنوی بلند شهادت , دیوانی که شکسته دلان عارف با قلم استخوان و مرکب خون و با خط شکسته عروج نوشتند و این صفحه طلایی تاریخ ایران اسلامی را با خون دل تهذیب شده‌شان تذهیب کردند.
آری!
شلمچه کتاب است, خواندنی‌ترین کتاب حماسه.
شلمچه
آسمان است سرشار از ستاره‌های سرخ.
شلمچه
بهار است لبریز از گلهای محمدی,
شلمچه دریاست, مواج از موجهای عاشقی.
شلمچه
بازار است, بازار عشقبازی و جانبازی,
شلمچه
تابلو است تابلوی حماسه و عرفان که بر تارک تاریخ ایران اسلامی میدرخشد. جایگاه اهل زیارت است نه اهل زر, زیارتگاه دلدادگانی که خود زائرانی بودند که در نیمه راه سفر عاشقی پرپر شدند و به مولای عشق پیوستند و زیباترین حدیث بندگی را با بندبند وجودشان و با قطره قطره خونشان نوشتند. یعقوبهای بیقراری که برای رسیدن به یوسف زیبای شهادت بیقراری میکردند و زلیخای دنیای نتوانست آنها را مفتون خویش کند. آنان که هنوز از دشمن نفس خویش رها نشده‌اند و دلشان در تصرف شیطان است چگونه میتوانند قدر مجاهدانی را بدانند که در کوله‌پشتی دلشان جز عشق و ایثار نبود. آنان باید بدانند که شلمچه و شهیدانش و شاهدان و شائقان و مشتاقانش خورشید بی‌غروبند, چرا که عاشورا و عاشورائیان آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر آلوده و تاریک یزیدی نمی‌تواند جلوی تابش آنها را بگیرد.



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


بسم رب آنهایی که عند ربهم یرزقون اند...!

بسم رب آنهایی که عند ربهم یرزقون اند...!


        آنهایی که در قهقهه مستانه شان،جام باده در دست؛به ما مینگرند...


              آنانیکه در شادی وصولشان از عرش به ما میخندند...


                   آنانیکه پلاکهایشان همانند خودشان در رقصند...


سلام بر روزی خورندگان نزد پروردگارشان....


        سلام بر باده نوشان وادی حق و حقیقت...


               سلام بر کامروایان عرش نشین...


                          و سلام بر پلاکهای رقصان...



گم کرده ایم خودمان را و آنقدر در زمین فرورفته ایم که خاک دهان هایمان را گرفته است!گوشهایمان کر و چشمانمان کور است...!


اذهان نوپایمان باور غلطی درونمان ساخته اند که شهدا را نیازی به اشکها و دل سوزاندن های ماست...!!!!


امر برایمان مشتبه شده و نمیدانیم آنانند که برایمان دل میسوزانند؛دل میسوزانند برای این روح های که اسیر خاک کرده ایم...


ارواحی که روزی از جنس خدا بود خود با دست خودمان زنده به گور کرده ایم...!


آری؛آنانند که سعادتمند و کامروا و خوشبخت شدند...


آنانند که تعبیر "ارواح التی حلت بفنائک..." عاشورای زمان خود شدند...


آنانند که به لبیک گویان ندای "هل من ناصر ینصرنی..." حسین(ع) پیوستند...


آنانند که عاشورا را بار دیگر تکرار کردند...


عاشورایی که همواره تکرار میشود...!


و این من و توایم که باید "حسین" زمان و "یزید" زمانمان را درک کنیم.


گوش کن؛ندای "هل من ناصر ینصرنی" هنوز هم در عالم طنین انداز است.


وقتش نرسیده که ما نیز این ندا را با گوش جان بشنویم....؟؟


وقتش نرسیده که به این ندا با دل و جان "لبیک" گوییم....؟؟؟!!!!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


زیر پای شهیدان


عشق روضه های مادر شهادت را برای آنان شیرینتر و شیرینتر می کرد...


به گمانم قبل رفتن برای هیئت مادر لحظه شماری میکردند...


حالا که رفته اند هنوز هم که هنوز هست طلب عزاداری مادر را میکنند...


چگونه هست که ما را هم سمت خودشون میکشند ...



دوست دارم زیر پای شماها مرا خاک کنند...  تنم ز ضعف چنان شد که گر بدیده خویش/چو نور جا کنم از خود هنوز پنهانم...
آنقدر درد بر آه و جانم کشیده شده که چند روزیست که مردنیم...!! چنان به رفتنم مشتاقم که نامه را بحریر عمر آخر میپیچم
به جان و غم و درد و غصه میگویم: حسنی که کامل افتاد، ایجاد میکند عشق/هر قطره اشک این شمع پروانه دگر شد




کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


استغاثه، ندبه


سنگر، پلاک، اسلحه، پوتین پای او


   پیچیده در تمام دوکوهه صدای او



سجاده ای به رنگ افق-رنگ لاله ها


پهن است روبروی شهادت برای او


تسبیح، عطر جبهه و سربند یا حسین


اشک، استغاثه، ندبه، دل باصفای او


تکبیر، شور و حال شهادت،خدا، بهشت


میشد خلاصه نام وفا در وفای او


عاشقتر از همیشه به پرواز بی غرور


ترکش، گلوله، سینه بی ادعای او


پل شد جلوتر از همه سردار خط شکن


خون، شوق آسمانی و حالا عزای او


ناباورانه میرود از ذهن لحظه ها


تنگ است و بی قرار دلم در هوای او



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


آبی که زیر حرم عباس(س) جاریست+تصاویر
در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.

به گزارش مشرق، خبرآنلاین نوشت: همان آبی که بر فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش بستند، امروز در حرم قمر بنی هاشم، به طرز معجره آسایی نابینا را بینا می کند، بیمار سرطانی را شفا می دهد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.

شیخ عباس 74 ساله ، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.

وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.

شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من این‌ها را به چشم خود دیده‌ام و بارها شاهد بوده‌ام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شده‌اند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کرده‌اند.

وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت آقا تمام می‌شود. هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.
 
 


کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


عکس: شعار نویسی شبانه زنان بحرینی
به گزارش پانا، زنان بحرینی صدای اعتراض خود را از خلال دیوار های شهر به گوش خواب زده حاکمان بحرین میرسانند . در پی سرکوب شدید قیام مردم بحرین توسط مزدوران آل خلیفه ، زنان بحرینی همپای مردان مبارزشان از هر فرصتی برای بیان اعتراض خود استفاده می کنند .تصاویر زیر که چند بانوی بحرینی را در حال شعار نویسی بر روی دیوار های شهر سار نشان می دهد، بخش کوچکی از فعالیت های این بانوان غیرتمند است که در شبکه های اجتماعی بحرین منتشر شده است:











کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


اللهم اکشف هذه الغمه عن هذه االامه بحضوره و عجل لنا ظهوره
 یابن الزهرا(عج) ! آه و ناله مستضعفان ، ضجه های مادران ، اشک کودکان تو را می خواند ، دلتنگی انسانهای دربند ، بغض و گریه ی یتیمان، فریاد زخم خوردگان مجروح تشنه آمدن توست ای مولای من ، بشتاب که بیچارگی و اضطرار ما از حد گذشت ... خدایا این غم و اندوه جانکاه را با ظهور مولایمان برطرف کن   

اللهم اکشف هذه الغمه ان هذه الامه بحضوره

و عجل لنا ظهوره

 

هراس از نگاه ها می بارد...

و ضجه از حلقوم مادران

 

 

 

 

یتیم مانده ایم میان این همه ظلم وجور...

 

 

امانمان بریده در میان این مصیبت ها...

 

 

 

در این سرمای بعد از تب...

 

 

 

 

در تنگی نفس "ایسم"های این دنیای جهل

که گرفتار شدند در تنگنای" عاقبت به خیر شدن بشریت"...

 

چشم ها نگران به سوی نورند

 

 

و در انتظار

...

 

 

در این تاریکی های مُــــــــــــدام

 

امــــــّـــــا...!!!

 

 

دنیا گواه می دهد تفسیر "و نــــراه قــــــــــریبا "را....

 

 

 

ساعت های واپسین است...

عجیب دنیا هواییت شده....

 

باید می رسید به جایی که بداند " پـــدر " ندارد!

رســــیـــــــد...

رحـــــــــــــــــــــم نمـــــــــــــــــــــــــا

مولای خوبی ها

...

بر این استغاثه برخواسته از دل ها

 

و عجل لنا ظهور.... انهم یرونه بعیدا ونــــراه قـــریــــــبـــــــــا



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


شهدای غواص

 

سلام بر شما ای شهیدان اروند ...


شهید امانی

خوش به حالشون ..شهید آب حساب میشن و اجر دو شهید رو دارن ...چه قدر کم ازشون یاد میشه و از رشادت هاشون گفته میشه ..کسایی که هم آبی بودن هم خاکی و بعد شدن آسمانی..!


اروند رو به خاطر بیار ..سرزمین غواص ها ..بیخود نیست بهش میگن اروند که به زبان محلی وحشی معنا میدهد ..حرکت آب مثل گردابه ، سریع و چرخشی و هرچه در مسیرش باشه می بره حتی دل را..!!


اروند یعنی خوندن تمام حرف های رفیقت از برق چشماش تو دل شب ، یعنی صدای مناجات بچه ها تو گوش نخلستان های اطراف ، یعنی روحیه ی خستگی ناپذیر بچه ها....اروند یعنی ساخت پل بعثت ، یعنی بهمن 1364 ، به آب و آتش زدن بچه ها با رمز یا فاطمه الزهرا (س) ، یعنی فتح فاو ، یعنی همون شهدای غواص ...


خداییش چه شجاعتی داشتن تو دل شب ..حتما قضیه ی اون دو تا برادر غواص  رو شنیدیدکه برای اینکه عملیات لو نره یکیشون اون یکی رو خفه می کنه تو آب البته با رضایت کامل برادرش ..


یه خاطره هم از غواصان لشگر 14 میگم :


زمین صبحگاه رو گذاشتن روی سرشون


تایید میکنند ، رد می کنند ، دیگر حاج حسین هم حریفشان نیشت 


تا حالا گردان رو صدا میکردن : گردان غواصی ، آبی خاکی ، اطلاعات اما حالا میخواهند اسم انتخاب کنند. یکی میگه شهادت ..بچه های غواص خط شکنن و سهمیه ی شهادتشون بیشتره ! ایثار ، رعد ، تکاوران ، ظفر ..ویکی هم می گوید : حضرت یونس ..یه دفه حاج حسین میگه همین خوبه ..گردان یونس ..ما مثل حضرت یونس در دل آب از خدا می خواهیم که مارو از تاریکی نفسمون نجات بده ..بچه هلا همه صلوات فرستادن 


خیلی از این غواص ها رفتن و تو همون اروند موندن و دیگه حتی خبری هم ازشون نشد ..راهشان پر رهرو باد ...!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


مدافع حریم ولایت....
برادرم ؛ امیرحسام ذوالعلی

تا امروز خجالت می کشیدم برایت بنویسم . برای یک شهید .

اگر مثل شهدای دفاع مقدسمان در نبرد با دشمن بعثی شهید شده بودی می گفتم خدایت ما را بیامرزد ، می گفتم روحت شاد ، می گفتم کاش صدا و سیمای ما فیلمی از زندگیت می ساخت .

اما حالا با ایمان به اینکه نامه ام در بهشت برین به دستت می رسد و سطرهایم را می خوانی دوست دارم از تو بپرسم : چرا ؟ تو که 23 سال بیشتر نداشتی چرا باید شهید می شدی ؟ آن هم نه به دست دشمن ، نه به دست مزدوران صدام که به دست چند هموطن خیانتکارت ؟

برادرم !

کاش ما اندکی از غیرت تو را در وجودمان داشتیم ، کاش صدا و سیمایی که هزار بار عکس ندا را پخش کرده بود و به همه رسانه های خارجی اطمینان داده بود که پیگیر مسئله مرگش هست یکبار هم پخش می کرد که ندا فقط یک خودفروخته بی ارزش بود ، که ندا شهید نبود .

خوش به حال کشته های راه سبز ، که رسانه های بیگانه هر روز هزار بار فیلم کشته شدنشان را پخش می کنند و هر بار تحلیل جدیدی از نامردی های جمهوری اسلامی ارائه می دهند .

کاش رسانه ما هم کمی از غیرت رسانه های بیگانه در برابر کشته هایشان را داشت ... اصلا چرا رسانه ؟ کاش ما بلد بودیم اسم تو  را در هر کوی و برزنی فریاد کنیم و بگوییم : این برادر من است ! این برادر شهید من است ! مدافع حریم ولایت !

وای که چقدر نوشته سنگ مزارت را دوست دارم " پاسدار بسیجی ، مدافع حریم ولایت "

کاش یک نفر بود که می خواند تاریخ شهادتت را " 10/10/1388 "

تو فقط 23 سال داشتی ...

خوش به حال تو که با ایثارت باورت را به عشق رساندی ، خوش به حال تو که آنقدر مردانگی در وجودت بود ، آنقدر لبخند رهبرت برایت عزیز بود که حاضر شدی جانت را در راه ولایت بدهی ، خوش به حال تو که آن روز فهمیدی اگر بمانی تنها سخنانی را می شنوی که به برادران بسیجی شهیدت توهین می کنند ، که تنها دخترانی را می بینی که با ناخن های لاک زده ای که صورت انقلاب را می خراشد ، با روسری هایی که اگر سر نمی کردند با حجاب تر بودند ، با مانتوهای تنگی که خانم های غربی هم شرم می کنند بپوشند ، با سگهایشان به تظاهرات آمدند که از خون ندا دفاع کنند ، از آقازاده های لندن نشین ، خوش به حال تو که همان روز فهمیدی اگر بمانی باید باز هم به آتش کشیده شدن کتاب خدا را ببینی ، باید باز هم سوت و کف و شادی یزیدیان را در روز عاشورا بشنوی ، باید باز هم برهنه شدن برادرت را شاهد باشی ...

کاش آن دختر سبز که می گفت "بسیجی بی غیرت" یکبار سنگ مزارت را بوییده بود تا بوی غیرت تو ، بوی عشق تو سرمستش کند ، کاش آن پسری که فریاد می زد بسیجی ها پول می گیرند و می ایستند یکبار ، فقط یکبار از تو پرسیده بود چه کسی در عوض پول جانش را چنین عاشقانه می دهد ؟

آری برادرم !

تو می خواستی ثابت کنی عشق یاور دارد ، می خواستی ثابت کنی این قافله رهبر دارد ، می خواستی بغض رهبرت نشکند که کجایند عمارها ؟

طعنه و خنده به اشعار و شعارم بزنید

تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید

در حفاظت ز امیرم حضرت خامنه ای

می شوم میثم تمار به دارم بزنید

چه قشنگ نیتی کردی و چه قشنگ تر وفایی !

برادر خوبم !

حتی اگر اشک هایم تمام کیبورد را خیس کنند باید برایت بنویسم ؛ باید برایت بنویسم مدافع حریم ولایت ...

 

                           

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<      1   2   3   4      >