سفارش تبلیغ
صبا ویژن


طلائیه! من از سکوت رازآلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!

 

 

ای دل آرام بگیر !

می دانم که دیگر توان دوری از حسینیه ی حاج همت را نداری... نوایی می شنوم کسی می گوید : وضو در فرات نماز در کربلا ...

آری همین بود انگار .... حس غریب دلم را به که بگویم ؟ حسی که از غربت طلائیه بر دلم جا مانده ... حسی که بی تابم می کند برای غروب طلائیه ... برای آسمان طلائیه دلتنگم ...

طلائیه ! از فراز همه روزهای که بر تو گذشت، بر من ببار و تشنگی این دل در کویر مانده را فرو نشان.

می خواهم در تو جاری شوم، می خواهم رمز شکفتن و پرواز را از تو بیاموزم و بدانم بر شانه های زخمی تو چه دلهایی که آشیان نکرده اند.

طلائیه ! می گویند «همت» از همین نقطه آسمانی شده است، عاشقی که در پی لیلای شهادت در بیابانهای زخم خورده ی طلائیه مجنون شد. من امروز آمده ام رد پای او را تا افق های بی نهایت و در امتداد عشق جست و جو کنم. اینجا عطر او لحظه ها را پر کرده است و دست هایش هنوز مهربانی را منتشر می کند.

طلائیه! من از سکوت رازآلودت درسها آموخته ام ! با من سخن بگو !!!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: