سفارش تبلیغ
صبا ویژن


غــــــــــــــــــــیرت وحــــــــــــــــــــــــجاب
غـــــــــــــــیرت وحــــــــــــــــجاب.
 


جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی موأدبانه گفت:

 

ببخشید آقا! من می‌تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟

 

 مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و

 

جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون

 

زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:

مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری... غلط میکنی تو و هفت جد آبادت، خجالت نمی‌کشی؟جوان امّا، خیلی


آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش‌های مرد عصبی شود و عکس‌العملی نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد:

خیلی عذر می‌خوام فکر نمی‌کردم این همه عصبی و غیرتی بشین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می‌کنن و


لذت می‌برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم


مرد خشکش زد ... 


همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد...



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


ترکش بیت المال

 

می گفت: مواظب باشید، هر چه دم دستتان رسید نخورید. خصوصاً تیر و ترکش، اینها بیت المال است. حساب و کتاب دارد. فردا باید جوابگو باشید. مال ملت بیچاره عراق است. از گلوی خودشان بریده اند، سر وته خرجشان را زده اند شندر غاز تهیه کرده اند و داده اند برای مهمات، آنوقت شما راه به راه آنها را می خورید و شهید و مجروح می شوید؛ این درست است؟ نشنیده اید که فی حلالها حساب و فی حرمها عقاب! دنیا ارزش ندارد. یک خورده جلوی شکمتان را نگه دارید.



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


عکسی دیده نشده ازرهبر معظم انقلاب در لباس حج سال 1358
 


عکسی دیده نشده ازرهبر معظم انقلاب
در لباس حج  در سال 1358

هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرأت نمی‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود ـ چه رسد به عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد.
به گزارش «رهوا»، رهبر معظم انقلاب اسلامی در تاریخ 1370/12/10 بعد از مطالعه کتاب "سفر به قبله" نوشته هدایت الله بهبودی، یاداشتی بر آن نوشته‌اند که در ادامه آن را می‌خوانید:
«این کتاب مرا باز در شور و حال حسرت ‌آلود زیارت خانه خدا و حرم رسول‌الله (ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم ـ از سالهای دور جوانی ـ هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافته‌ام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بی‌معرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان می‌توانست در خط حج قرار بگیرد... و من نمی‌توانستم! یا بهتر بگویم: هیچ حمله‌دار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمی‌توانست و جرأت نمی‌کرد نام مرا در فهرست حاجی‌های خود ـ چه رسد به عنوان روحانی کاروان ـ بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه ‌زدن بر جای پای پیامبر(ص)‌در مکه و مدینه، خالی نمانده بود... و این امید، اگرچه با حج ده‌روزه‌سال 58 که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزنده‌تر و مشتعل‌تر شد... در سالهای ریاست ‌جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم... اما امروز...؟ شور و اشتیاقی بی‌سکون و امیدی تقریباً فرو مرده...تنها تسلا به خواندن اینگونه سفرنامه‌ها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده‌ی شوق نیز هست. این کتاب، شیرین، موجز،‌ با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده! زیارت قبول...»






کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


درد دل مادری دل شکسته از روزگار فراموشی

خبری در فارس خواندم که به شدت دلم را تکان داد . این خبر به این نحو آغاز می شود :

این مادر شهید مدت‌هاست بر سر مزار فرزند شهیدش نرفته است

خبرگزاری فارس: مادر شهید دیوارهای پکیده را نشان‌مان می‌دهد و می‌گوید «به آقایان بگو اگر خانه خودتان هم این طوری بود، تحمل می‌کردید؟»؛ بعد متوجه شدیم کسی هم نیست حتی پنج‌شنبه‌ها این مادر عزیز را به بهشت زهرا (س) ببرد.

این مادر تربیت کننده ی مسیح جبهه کردستان  است . او مادر شهید آشنایی است  هم برای جبهه رفته ها و هم برای هم سن و سال های ما . او فرمانده بزرگی بود که بر دل های بسیاری  از یارانش فرماندهی می کرد هرچند که خود را خادم بسیجان می دانست ولی در عین مسئولیت کلان در قرار گاه حمزه سید الشهدا هیچ گاه چیزی را برای خود نخواست ولی این روز ها تربیت کننده چنین فرزند برومندی ، مادر شهید بروجردی یک چیز برای خود می خواهد این که پنج شنبه ها بر سر مزار پسرش برود .

                                    


 مادر شهید بروجردی  شش سال است که به مشهد پسرش نرفته است و تنها خبر اغاز راهیان نور غرب را شنیده . خنده ای بر عکس شهیدش می کند و زیر لب می گوید آیا کسی حاضر است در چنین خانه ای زندگی بکند ، مگر ما خانواده ی شهید نیستیم چرا کسی به ما سری نمی زند . اگر محمد بروجردی ، شهید بروجردی شد به برکت وجود چنین مادری است . بیایم بوسه ای بر دستان این مادر بزنیم و بگوییم اگر این روز ها فراموشی عمیقی بر ذهن بسیاری از مسئولین افتاده است شما نزد خدا جایگاه والایی خواهید داشت .

مادر ، من که شما را ندیده ام ولی می گویم که برایمان دعا کنید که ما قدر شهدا را بدانیم و دنیا ما را با خود به هرزگاه فراموشی نکشاند .


                           

 



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:


<      1   2   3   4