عملیات والفجر8 بود که بنده با این عزیزان به نوعی ارتباط پیدا نمودم . تقریبا دو روز بعد از انجام عملیات بنده مجروح گشته و روانه بیمارستان اصفهان شدم و از آنجا به بیمارستان شهدای تبریز انتقال یافتم . در آنجا شهید بزرگوار قنبر امانی را دیدم که او نیز در آنجا بعلت مجروحیت بستری شده بود . در برخورد با ایشان احساس کردم خیلی غمگین و ناراحت هستند . سئوال کردم چرا اینقدر ناراحت هستی . ایشان اظهار داشتند من با شهید محسن ابراهیم پور باهم بودیم و با خدا عهد بسته بودیم اگر شهید شویم ، باهم شهید شویم ولی آقا محسن شهید شدند و متاسفانه من جا ماندم ، دیگر پس از رفیقان عمرم ثمر ندارد . بنده نیز گفتم ناراحت نباش ، خداوند در قرآن کریم می فرماید « من المومنین رجال صدوقوا ما عهدوا الله علیه فمنهم قضی نحبه و منهم من ینتظر  و ما بدلوا تبدیلا »در میان مومنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند ، صادقانه ایستاده اند ؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردئد (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.

دیگر پس از رفیقان عمرم ثمر ندارد     بر درد غربت من دارو اثر ندارد

     بالاخره بعد از اینکه مجروحیت ایشان بهبود یافت و مجددا اعزام به مناطق جنگی شدند ، در عملیات کربلای 5 حضور داشتند و در آنجا به آن عهد و پیمانی که با شهید ابراهیم پور بسته بود ، رسید و به فیض شهادت نائل آمد.

به نقل از حاج آقا محمدی مسئول هیات رزمندگان اسلام اهر