سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جانبازان شیمیایی

دیروز کمی گرفت این جوهر قلم

او را ببرد به محراب خون و غم

چون کس نبود و شهیدان به خاک و گور

امان سپردند به ما آن به دست علم

هر چند یکی بی ید و بازو هزار زور

آمد ولی بخفت بر روی تخت عزم

قصه بدینسان برایش رقم زنید

تا گم شود پرده ی اسرار جام جم

آن شیمیایی هشت سال دفاع و جنگ

خِس خِس کنان به سینه و هر دم و بازدم

آن قهرمان دلاور به خاکریز

اینک نبین به روی ویلچر به روی رمل

آن سینه های سپر کرده بر عدو

کم کم رود به تحلیل کم به کم

دیدی چگونه مهمات به دوش بود

افتاده سوی خیمه ای آن هم کمر به خم

با لمعه و نحو و درس توأمان به هم

رفتند تا شدند الگوی درک و فهم

افسوس نبودیم ببینیم پر کشیده را

هستند شاهدان شهید با یک سبد کرَم

فاو منور است هنوز به روشنایی ات

جانبازی ات بازی دشمن به سبک خشم

در سینه و سرت اسید و درد آلود

ما هم فتاده به حجره?،حجره های شرم

رویا به کابوس شد بدل ولی

هستی هنوز در دل ما شیمیایی ام!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: