|
|
|
89/3/27:: 8:15 عصر
ساده لوحان جنون از بیم محشر فارغند |
|
بیم رسوایی نباشد نامهی ننوشته را |
* * *
شد ره خوابیده بیدار و همان آسودهاند |
|
برده گویا خواب مرگ این همرهان خفته را |
زود گردد چهرهی بیشرم، پامال نگاه |
|
میرود گلشن به غارت، باغبان خفته را |
* * *
عالم از افسردگان یک چشم خواب آلود شد |
|
کو قیامت تا برانگیزد جهان خفته را؟ |
* * *
مشمر ز عمر خود نفس ناشمرده را |
|
دفتر مساز این ورق باد برده را |
بپذیر عذر بادهکشان را، که همچو موج |
|
در دست خویش نیست عنان، آب برده را |
* * *
میکند باد مخالف، شور دریا را زیاد |
|
کی نصیحت میدهد تسکین، دل آزرده را |
* * *
گریه بسیار بود، نو به وجود آمده را |
|
خاک زندان بود از چرخ فرود آمده را |
ساحلی نیست بجز دامن صحرای عدم |
|
خس و خاشاک به دریای وجود آمده را |
* * *
عیدست مرگ، دست به هستی فشانده را |
|
پروای باد نیست چراغ نشانده را |
* * *
چند باشم زان رخ مستور، قانع با خیال ؟ |
|
در گریبان تا به کی ریزم گل ناچیده را؟ |
* * *
شبنم ز باغبان نکشد منت وصال |
|
معشوق در کنار بود پاک دیده را |
* * *
آسمان آسوده است از بیقراریهای ما |
|
گریهی طفلان نمیسوزد دل گهواره را |
* * *
شاید به جوی رفته کند آب بازگشت |
|
چون شد تهی ز باده، مبین خوار شیشه را |
چون آمدی به کوی خرابات بیطلب |
|
بر طاق نه صلاح و فرود آر شیشه را |
شد جهان در چشم من از رفتن جانان سیاه |
|
برد با خود میهمان من چراغ خانه را |
* * *
میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست |
|
کج بنا کردند از اول، قبلهی این خانه را |
آسمانها در شکست من کمرها بستهاند |
|
چون نگه دارم من از نه آسیا یک دانه را |
* * *
عقل میزان تفاوت در میان میآورد |
|
عشق در یک پله دارد کعبه و بتخانه را |
* * *
از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟ |
|
سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را | کلمات کلیدی : برچسبها:
خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه:
|