سفارش تبلیغ
صبا ویژن


من ایستاده بودم بلند و استوار

بسم الله
نشستم تا نفسی تازه کنم و او ایستاده بود
پرسید از دوستانت یاد کن، گفتم حسن(غلامحسین
)


حسن


گفت:هاشمی
پرسید چه خبرا ؟ گفتم ، غیرت، شهادت، عفت، حیا
گفت: آزادی، روشنفکری، ماهواره، تجمل
پرسید چه کاره ایی؟ گفتم ، رزمنده ام، پاسدارم،
گفت: بازاریابم، در کوچه های روشنفکری
پرسید اهل کجایی؟ گفتم ، اهل کمیل و ندبه ام
گفت: اهل رقص و آوازم
پرسید چرا خاک گرفته ایی؟ گفتم، نشان غربت مادر است
گفت: آتش روز عاشورایم
پرسید چرا می جنگی ؟ گفتم تا تو را نجات دهم
گفت: تا تو را به زیر آرم
پرسید نتیجه؟ گفتم باطل زهوق است 
گفت: بیشماریم
و بسیار پرسید و بسیار گفتم 
...
 ایستاده ام ، بلند و استوار
افتاده است ، بی جان و بی رمق
امیر حزب الله ، سرور من، خامنه ایی



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: