90/9/19:: 10:10 صبح
طعنه بر قلم مزنید امشب جای رقصیدن گوشه ای افتاده است...
گویی که دلش تنگ شده در دام حسرت افتاده است
ای مادرم! سالگرد ازدواجتان مبارک باد...
مرا ببخش که دلتنگی بر حصیر دلم افتاده است...
جسمم امانم نداده و نگاه دلگیرم به گلزار روانه شد
جان زینبت مرا ببخش که اشک بر قبور شهدا افتاده است...
خجالت کشیده ام که مرا لایق بودن کنار انها نیست...
سلام و خداحافظی ام روی واژه های کتاب افتاده است...
قلم، دلم، روحم وجانم به دامان ضجه هایم افتاده است
به آرزوی دیدن روزی نشسته ام که خونم زیر پای شما افتاده است...
مرا برای تمام واژه های بی قافیه ام ببخش
تمام سه نقطه های دلم به یاد بقیع افتاده است
کلمات کلیدی :
برچسبها: