سفارش تبلیغ
صبا ویژن


چفیه! فریادم را چاه باش

به راستی درچفیه چه رازی نهفته است که با عطرواشک وخون آشناست وهنوز درکنارمرقدامام شهیدان، دستمال اشک مردان بی ادعاست؟

در حسینیه امام ،سینه زده ای؟چفیه ای را که بر شانه قبله قلبهاست ،دیده ای؟

در جمکران،الغوث و الامان،گفته ای؟چفیه ای را که راهنمای جست وجوگران مهدی زهراعلیها سلام است دیده ای؟

در دانشگاه ،نماز خوانده ای؟چفیه ای را که سجاده اهل معناست،دیده ای؟

به بهشت زهرا رفته ای؟چفیه ای را که در قاب عکسی با قرآن و اسلحه ای همراه است دیده ای؟

به راستی درچفیه چه رازی نهفته است که محرم رمزیاعلی علیه السلام و یا رضا علیه السلام است وهنوزبر شانه قلب های شکسته پا بر جاست؟

خاک شلمچه را بوییده ای؟شکفتن بی صدای بغضی در گلومانده را دیده ای؟

از قطره قطره اشک فرو ریخته در چفیه ای،فشرده شده لای دندان،حدیث درد خوانده ای؟

چه می خوانی ؟تو هم بخوان!

آه از ترکش تهمت!

فریاد از فراموشی دیروز!

امان از خنجری که از پشت فرود می آیدو صدا ندارد!

چفیه...!چفیه!ای شال شب های سرد کردستانم!

چفیه!ای چتر روزهای گرم مهرانم!

چفیه...!چفیه!ای یادگار یاران و همه آبرویم!

ای آبروی باران و ای ابر آرزویم!

با درد فشار دندان هایم بساز که از درد می سوزم.

فریادم را چاه باش.

مگذار سازهای من،قهقهه ساز صف دشمن باشد!



کلمات کلیدی :
برچسبها:


خادم شهدا: محمدتقی امانی
شلمچه: