عراقی ها با بلندگو از بچه ها می خواهند که تسلیم شوند، بچه ها با آخرین رمق فریاد «الله اکبر» سر می دهند... کانال حنظله کربلا شده است. تاب و توان بچه ها رو به پایان است. بی سیم چی گردان حنظله از پشت بی سیم حاج همت را طلب می کند.حاج همت صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط می شنود: احمد رفت، حسین هم رفت. باطری بی سیم دارد تمام می شود. عراقی ها عن قریب می آیند تا ما را خلاص کنند. من هم خدا حافظی می کنم... حاج همت به پهنای صورت اشک می ریزد: بی سیم را قطع نکن... حرف بزن. هر چی دوست داری بگو، اما تماس خودت را قطع نکن. بی سیم چی: سلام ما را به امام برسانید. از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بودید حسین وار مقاومت کردیم، ماندیم و تا آخر جنگیدیم... گردان حنظله آسمانی می شود... آخرین برگ دفترچه یادداشت یکی از شهدای گردان حاوی این جمله های سوزناک و ماندگار است: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم. آب را جیره بندی کرده ایم، نان را جیره بندی کرده ایم. عطش همه را هلاک کرده است، همه را جز شهدا که حالا کنار هم در انتهای کانال خوابیده اند، دیگر شهدا تشنه نیستند. فدای لب تشنه ات پسر فاطمه سلام الله علیها.
کلمات کلیدی :
برچسبها: