«و مکروا مکروالله والله خیر الماکرین»
نام ونام خانوادگی :محمدرضا شفیعی
مدت زمان بودن بدن زیر خاک وبرگشت به وطن : 16سال
بعد از تبادل اسرا، حالا نوبت جنازهها بود. قرار شد حتی استخوانهای شهدا را تحویل بدهند. عراقیها رفتند سراغ قبرها. یکی شان هم قبر محمدرضا بود. مشغول شدند و با بیل و کلنگ خاکها را کنار زدند، امابیچاره ها ، بیچاره بودند در کفرشان ، بیچارهتر شدند.
محمدرضا صحیح و سالم بود. به فکر چار تکه استخوان بودند و حالا بدن محمدرضا سالم بود. موهایش، پوستش، مژهاش، زخم تنش...، انگار محمدرضا همین چند دقیقه پیش شهید شده
عکسها و مدارک را مطابقت کردند اما قبر قبر محمدرضا بود و جناره سالم سالم
دشمن به یقین رسید در کفر و جهنم رفتنش. خبر به گوش صدام رسید. دستور داد جنازه را تحویل ندهند. آبرو که نداشت ولی محمدرضا رسواترش میکرد . سه ماه محمدرضا را (به دستور صدام) زیر آفتاب داغ عراق گذاشتند تا شرمندة مولایش موسی بنجعفر(ع) نباشد . هیچ اتفاقی نیفتاد . پودر تجزیه روی بدن و صورت محمدرضا ریختند. نه سوخت و نه پودر شد. فقط کمی تغییر کرد. سفید بود رنگش. سبزه بامزه شد. بدبختی و شقاوت شده بود خوره و به جانشان افتاده بود. صلیب سرخ در جریان بود و ایران هم مدرک داشت. مجبور شدند که محمدرضا را تحویل بدهند؛
«و مکروا مکروالله والله خیر الماکرین».
کلمات کلیدی :
برچسبها: