محمدتقی امانی خـدایــا
میخواهم با تو تنها باشم،
میخواهم از همه چیز چشم بپوشم،
میخواهم جز تو محبوبی و معبودی نداشته باشم،
خوش دارم که در زیر این آسمان سیاه کسی جز تو از من نداند،
کسی جز تو نیاز مرا نشنود.......
کسی جز تو مرگ مرا نبیند.........
چه غریبانه قدم میزدی ؛ میان رفیق هایی که رفتند... و حالا تو مانده ای و نارفیق هایی که هریک سهمی در غربتت ، در سپید کردن موهایت دارند... جانم به فدایت ...