89/8/13:: 12:26 عصر
به اسمان می گویم
تو بزرگ بودی
بزرگتر از خیال ستاره
لبخند تو را
به مادرم می بخشم
به او که برمزارت گریست
از انتهای شب خواهم گذشت
نام تو را در پرتو نور
تقدیم روز می کنم
اسمت را
به روح پدرم می بخشم
که ایستاده
- بربلندای افق-
به او می گویم
چشم هایت رابه یادگار بردارد
یکروز از انسداد زمین خواهم گذشت
تابه باغ سبز
یاد تو برسم
می دانم
که پدرت سربرسجده نهاد
مادرت
ارام نماز خواند
یکروز با بهار خواهم امد
همه مزرعه های سبز را
چراغانی می کنم
دست افشان
و پای کوبان
برقطره اب اوج می گیرم
می ایم
تا صدایت را
درانتهای افق زمزمه کنم
می ایم
تا دگر بار
تو را بیابم
می دانم
هنوز قد می کشی
تا بی نهایت ...
کلمات کلیدی :
برچسبها: