محمدتقی امانی خـدایــا
میخواهم با تو تنها باشم،
میخواهم از همه چیز چشم بپوشم،
میخواهم جز تو محبوبی و معبودی نداشته باشم،
خوش دارم که در زیر این آسمان سیاه کسی جز تو از من نداند،
کسی جز تو نیاز مرا نشنود.......
کسی جز تو مرگ مرا نبیند.........
گفت : مادر جان بیا ناهار بخوریم پرسید : ناهار چی داریم مادر ؟ گفت : باقالا پلو با ماهی با خنده رو به مادر کرد و گفت : ما امروز این ماهی ها را میخوریم و یه روزی این ماهی ها ما را می خورند ... چند سال بعد ... والفجر 8 ... درون اروند گم شد ... ... مادر تا آخر عمرش ماهی نخورد ...